اتفاقی عجیب در صحنه اعدام یک مرد که زن و پسرش را به قتل رسانده بود، جان او را نجات داد. در حالی که طناب دار دور گردن این مرد افتاده بود پدرزنش با دیدن وحشت بی اندازه داماد از مرگ، او را بخشید.
به گزارش پایان تیتر، سال ۹۰ ، نرگس به طور اتفاقی با پسر جوانی به نام علیرضا که خود را کارخانهدار معرفی می کرد، آشنا شد . علیرضا که نقشهپردازی کرده بود خیلی زود ماجرای خواستگاری و ازدواج را پیش روی دختر جوان گذاشت و نرگس که به او علاقهمند شده بود ماجرای خواستگاری را برای خانوادهاش مطرح کرد.
پسر جوان همراه خانوادهاش به خانه نرگس رفتند و علیرضا در مراسم خواستگاری با توجه به این که در گذشته به دختر مورد علاقهاش گفته بود کارخانهدار است در این جلسه برای کامل شدن پازل داستان سراییاش ادعا کرد که رزمیکار است و یک باشگاه ورزشی نیز دارد.
علیرضا فکر میکرد با این داستان سراییها میتواند رضایت خانواده نرگس را بگیرد اما مادر نرگس پس از رفتن خواستگار دخترش، جواب منفی را اعلام کرد.
این در حالی بود که نرگس اصرار داشت که با علیرضا ازدواج کند اما مخالفتها ادامه داشت تا این که خانواده نرگس با اصرارهای دخترشان پذیرفتند تا نرگس و علیرضا با هم ازدواج کنند.
مراسم عقد برگزار شد و از فردای آن روز نرگس بدون این که مراسم جشن عروسی را برگزار کند همراه علیرضا به خانه پدری او رفتند و زندگی جدیدشان را شروع کردند و این در حالی بود که نوعروس جوان وقتی پای در خانه جدیدش گذاشت متوجه دروغهای علیرضا شد.
جنایتی سوزناک
روز ۱۵ فروردین سال ۹۲ بود که حادثه آتشسوزی یک خودرو در منطقه مهدی آباد شهر کرج مخابره شد که خیلی زود تیم امدادی در محل حاضر و موفق به مهار آتش خودرو شدند و این در حالی بود زن جوان و یک پسربچه به شدت سوخته و قبل از حضور ماموران از خودرو بیرون کشیده شده بودند.
زن جوان و پسر بچه خیلی زود به بیمارستان منتقل شدند و تلاش پزشکان برای نجات جان این مادر و پسر ادامه داشت اما با گذشت سه روز امیرعلی روی تخت بیمارستان تسلیم مرگ شد.
تحقیقات پلیسی کلید زده شد و ماموران به سراغ مادر امیرعلی که روی تخت بیمارستان بود، رفتند و در حالی که این مادر از مرگ پسرش بی اطلاع بود فاش کرد که شوهرش عامل این آتش سوزی هولناک بود.
نرگس به ماموران گفت: علیرضا ابتدا در نقش یک کارخانه دار و ورزشکار با من طرح دوستی ریخت و بعد از جلب اعتماد و ابراز علاقه به خواستگاریام آمد و درحالی که خانوادهام مخالفت میکردند من تصمیم گرفتم با علیرضا ازدواج کنم و از فردای روز عقد به خانه علیرضا رفتم و زندگیمان را شروع کردیم اما سختترین زندگی را پیش روی خودم دیدم.
وی افزود: شاید باور نکنید اما مجبور به دست فروشی و ضایعات جمع کردن شدم و علیرضا به دلیل اعتیاد، خود و خانوادهاش مرا به باد کتک میگرفتند. قصد داشتم طلاق بگیرم اما از تهدیدهای شوهرم میترسیدم تا این که بچهدار شدم و پسرم به دنیا آمد.
زن جوان ادامه داد: فکر میکردم بعد از به دنیا آمدن پسرم، زندگی خوبی شروع می شود اما بدرفتاریهای شوهرم تمامی نداشت و این بار وقتی پیشنهاد جدایی دادم، شنیدم که پسرم را از من میگیرند، به همین دلیل ساکت شدم تا این که اسفند سال ۹۱ علیرضا برای ترک مواد مخدر به کمپ ترک اعتیاد رفت.
وی گفت: در این مدت کار می کردم و هزینه علیرضا در کمپ ترک اعتیاد را پرداخت کردم تا این که از کمپ با من تماس گرفتند و شنیدم که علیرضا مواد را ترک کرده است به همین دلیل به آن جا رفتم تا با رضایت من او از کمپ خارج شود که همان جا از علیرضا خواستم تا به من دست نوشتهای بدهد و امضا کند که اگر بعد از خارج شدن از کمپ دوباره به سراغ مواد مخدر برود مرا طلاق می دهد.
نرگس افزود: علیرضا با بیرون آمدن از کمپ دوباره شروع به مصرف مواد مخدر شیشه کرد و روز ۱۳ فروردین بود که از او خواستم با توجه به قول و تعهدی که داده از هم جدا شویم و مرا به خانه پدریام ببرد اما بهانه آورد و ادعا کرد که دو روز دیگر که قصد دارد به دندان پزشکی برود مرا به خانه پدرم میرساند.
روز آخر
نرگس در حالی که روی تخت بیمارستان تحت نظر قرار داشت به ماموران گفت: سوار بر ماشین علیرضا در مسیر دندان پزشکی بودیم که ناگهان علیرضا گفت که دندانش درد نمیکند و یک روز دیگر به دندان پزشکی میرود که به منطقه مهدیآباد رفتیم و علیرضا ماشین را به صورتی در کنار یک ستون پارک کرد که من نمیتوانستم در خودرو را باز کنم او ناگهان از پشت صندلی من یک بطری بیرون کشید و خودش از ماشین پیاده شد و مایع داخل بطری را که بنزین بود روی من و پسرم ریخت.
وی افزود: ابتدا فکر می کردم علیرضا شوخی میکند که ناگهان فندک را روشن کرد و داخل خودرو انداخت که ناگهان همه جا را آتش فرا گرفت. از ترس این که پسرم آسیبی نبیند او را زیر صندلی بردم و با جیغ و فریاد از مردم کمک خواستم.
زن جوان گفت: دیدم که علیرضا به خانوادهاش زنگ زد و به خانوادهاش گفت که نرگس و امیرعلی را آتش زدم. همان لحظه مردم به کمک آمدند و با هر سختی که بود مرا از خودرو بیرون کشیدند و روی یک سنگ انداختند که بعد از پزشکان شنیدم که به کمرم آسیب جدی رسیده است.
دستگیری مرد همسرکش
تحقیقات پلیسی ادامه داشت تا این که بعد از یک هفته علیرضا دستگیر شد و در همان ابتدا به آتش زدن همسر و فرزندش با نقشه قبلی اعتراف کرد.
در حالی که مرد جوان به آتش زدن خانوادهاش اعتراف کرده بود، نرگس بعد از ۳۶ روز روی تخت بیمارستان به کام مرگ فرو رفت و با جنایی شدن پرونده، علیرضا که ادعا میکرد بیماری اعصاب و روان دارد به پزشکی قانونی منتقل شد.
حکم قصاص
علیرضا سعی داشت با تظاهر به بیماری اعصاب و روان از حکم اعدام فرار کند اما پزشکی قانونی بیان کرد با توجه به این که علیرضا با نقشه قبلی و با هوشیاری کامل دست به این جنایت زده است بیماری وی مورد قبول نیست.
بدین ترتیب قضات دادگاه، علیرضا را در ماجرای قتل همسرش به اعدام و در ماجرای مرگ پسرش به پنج سال زندان محکوم کردند.
بخشش پای چوبه دار
خانواده علیرضا بارها برای گرفتن رضایت به سراغ خانواده نرگس رفتند اما نتیجهای نداشت تا این که روز اجرای حکم نزدیک شد و علیرضا روز شنبه برای آخرین بار خانوادهاش را در زندان ملاقات کرد.
سحرگاه دوشنبه ۲۴ تیرماه خانواده نرگس برای اجرای حکم به زندان رفتند و علیرضا از سلول زندان به محوطه حیاط زندان منتقل شد.
مادر نرگس قبل از اجرای حکم دو شرط برای بخشیدن قاتل فرزند و نوهاش ارائه کرد که نخستین شرط این بود که هیچ یک از اعضای خانواده علیرضا و خودش حق خاکسپاری کسی از اعضای خانوادهشان در قبر نوهاش را ندارند و دومین شرط این که خانواده علیرضا از کرج مهاجرت کنند و به شهر دیگری بروند.
این دو شرط اعلام شد و خانواده علیرضا تنها شرط اول را پذیرفتند و درباره مهاجرت گفتند که نمیتوانند از کرج به شهر دیگری بروند.
همین کافی بود تا دستور اجرای حکم صادر شود، مادر نرگس پای چوبه دار رفت و طناب دار را به گردن دامادش انداخت و سپس حکم صادر شده خوانده و دستور اجرای حکم صادر شد که در این صحنه علیرضا از ترس خودش را خیس کرد و همین کافی بود تا پدر نرگس به سمت چوبهدار برود و طناب را از دور گردن قاتل دختر و نوهاش باز کند.
انتهای پیام/